الاغ باهوش

داستانی کوتاه و خواندنی الاغ باهوش

روزی الاغ یک مزرعه دار داخل چاهی افتاد و شروع کرد به سر و صدا کردن، صاحب الاغ که نمی دانست چگونه الاغ را از چاه بیرون بکشد، بعد از مدتی فکر کردن با خود گفت: «چاه که آب ندارد و در نهایت باید پر شود، الاغ هم که پیر است. بنابراین بیرون آوردن الاغ هیچ سودی ندارد.»

صاحب الاغ که تصمیم خود را گرفته بود، از جا بلند شد و به سراغ همسایگانش رفت و از آنها خواست تا در پر کردن چاه به او کمک کنند تا الاغ بیچاره بیش از آن عذاب نکشد. هر کدام از اهالی نیز با بیلی در دست، شروع به ریختن خاک به درون چاه کردند. با ریخته شدن خاک به درون چاه، الاغ شروع به بی قراری کرد و خود را به دیواره های چاه می زد و با صدای بلندی عر و عر می کرد.

اما بعد از مدتی دیگر صدایی از الاغ نیامد!! چه اتفاقی افتاده بود؟ آیا الاغ بیچاره واقعا زنده به گور شده بود؟ یا قضیه چیز دیگری بود …؟!

صاحب الاغ وقتی دیگر صدای الاغش را نشنید به درون چاه نگاه کرد و در کمال تعجب دید هر بار که خاک به چاه ریخته می شود، الاغ خاک را از پشت خود می تکاند و روی آن می ایستد. با این کار الاغ توانست با تکاندن خاک از روی خود و ایستادن روی لایه های جدید خاک به دهانه ی چاه برسد و موجب شگفتی صاحب خود و همسایگان شود.

همه ما از چاه مشکلات نه با دست روی دست گذاشتن و تماشای زنده به گور شدن خود، بلکه با تسلیم نشدن در برابر آنها رهایی می یابیم و به زندگانی پرنشاط و موفقی دست پیدا می کنیم …

جهت کسب اطلاعات و مشاهده مطالب بیشتر به بخش کوتاه و خواندنی مراجعه نمایید.

لطفاً نظر خودتون رو درباره این مطلب با ما در میان بگذارید.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *