خدا بزرگ است
«آقای تربیت، استاد دانشگاه، بازنشسته، دچار آلزایمر. کل حقوق بازنشستگی اش را کارمندان حسابداری آسایشگاه از عابربانک می گیرند و بابت نگهداری او، به حساب آسایشگاه واریز می کنند.»
«آقای قانع، پنجاه و پنج ساله، مدیر سابق یک شبکه تلویزیونی. دارای هفت نوع بیماری به اضافه فلج شصت درصدی بر اثر سکته مغزی. برای این که مزاحم همسر و فرزندانش نشود، خواهش کرده به آسایشگاه منتقلش کنند، اما هم همسر و هم فرزندانش دائم بالای سرش هستند، الان هم رفته اند بیرون و به زودی برمی گردند. آنها هم، کار و زندگی دارند بیچاره ها. خودش هم کل حقوقی را که می گیرد به آسایشگاه می دهد. مخارج زندگی خانواده اش را زنش یک جوری تامین می کند.»
«آقای دکتر مفیدیف همه بستگانش را در زلزله ای از دست داده، هیچ کس را ندارد. طبابت هم نمی کند چون از این کار منعش کرده اند. مطبش را اجاره داده به دکتر جوانی و تمام آن پول را به حساب آسایشگاه واریز می کند تا همه جانبه هوایش را داشته باشند.»
و باجناقم همین طور یکی یکی آدم ها را معرفی می کرد و شرح حالشان را برایم می گفت. با حدود سی نفر از ساکنان آن آسایشگاه در عرض یک ساعت آشنا شدم. آنها لبخندی می زدند، دستی می دادند، اخمی می کردند یا تفی می انداختند و ناسزایی می گفتند. می دانستم که هیچ کدام آن حرکات از خودآگاهی شان نیست و همه بر اثر حال و روزی که داشتند و قرص هایی که می خوردند، سر می زند.
در پایان این دیدار غم انگیز، دچار سستی و غم پنهانی شد مکه تقریبا داشت از پا در می آوردم. فکر کردم من که یک معلم ساده ام و امثال من، اگر در سرانجام زندگی خود، دچار چنین وضعیتی بشویم، چه باید بکنیم؟ واقعا با این حقوق ها و نداری های ما، اوضاعمان چه خواهد شد؟ البته در چنین مواقعی، ما گزاره معروفی داریک که در سه کلمه «خدا بزرگ است» خلاصه شده.
بر اساس معنای این سه کلمه «که اثبات هم شده» ما حق نداریم برای آینده ای نامعلوم و حتی معلوم غصه بخوریم، چون خدا واقعا بزرگ است و اگر ما به این سه کلمه و نیرویی که در آن پنهان است، با دقت فکر کنیم، حتما معجزه ای اتفاق می افتد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.