کدام تحلیل بهتر است؛ تکنیکال یا فاندامنتال؟

مدت زمان زیادی است که بین تحلیل تکنیکال و فاندامنتال نزاع و کشمکش وجود دارد و تاکنون نیز هیچ یک نتوانسته بر دیگری غلبه نماید. اغلب معامله گران از تحلیل تکنیکال استفاده می کنند چرا که احتیاجی نیست ساعت های زیادی را برای مطالعه صرف کنند. ضمن اینکه تحلیل تکنیکال در آن واحد می تواند چندین ابزار قابل معامله (سهام، ارز و غیره) را تحت پوشش قرار دهد. در مقابل تحلیل فـاندامنتال به واسطه وجود مقادیر انبوهی از اطلاعات اقتصادی در بازار، تخصصی شده است

تحلیل تکنیکال به خاطر وجود روندهای قدرتمند به خصوص در بازارهای ارز، کاملا خوب عمل می کند. یک تحلیل تکنیکال منسجم و دقیق می تواند در هر بازه زمانی یا بر روی هر ابزار قابل معامله ای بکار برده شود. با این وجود مهم است که هر دو روش تحلیل را مد نظر بگیرید؛ در حالی که فاندامنتال می تواند موجب حرکات تکنیکالی چون شکست یا بازگشت روند گردد، تکنیکال هم می تواند حرکاتی که فاندامنتال نمی تواند روشن کند را توضیح دهد؛ مخصوصا در بازارهای آرام و ساکن مانند یک ناحیه مقاومت در سر راه روند. برای مثال همان طوری که در شکل 1 می بینید جفت ارز USDJPY در روزهای منتهی به یازده سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی الگوی مثلث خود را شکسته و آماده حرکت به سمت ترازهای بالاتر می باشد. همان گونه که در نمودار مشخص است این جفت ارز بجای آنکه به تراز های بالاتر صعود نماید، خط حمایت زیرین را شکسته و تا قیمت 115/81 نزول کرده است

عکس1. نمودار جفت ارز USDJPY

آیا این دو نوع تحلیل تکنیکال و تحلیل فاندامنتال را می توان با هم به کار برد؟

اگرچه تحلیل فنی و تحلیل بنیادین از نظر خیلی از کارشناسان دو قطب مخالف هستند ولی اغلب فعالان بازار با ترکیب این دو نوع تحلیل به موفقیت های بزرگی دست یافته اند. برای مثال، برخی تحلیلگران بنیادین از روش های تحلیل فنی برای مشخص کردن بهترین زمان سرمایه گذاری بر روی یک سهام با ارزش پایین، استفاده می کنند. در اغلب موارد این موقعیت ها در مواردی پیش می آید که یک سهام، فروش بیش از حدی داشته باشد. با زمان بندی سرمایه گذاری بر روی یک سهام، سودهای حاصله از سرمایه گذاری را می توان تا حد زیادی افزایش داد.

همچنین برخی از تحلیلگران فنی ممکن است به نتایج تحلیل بنیادین نگاه کنند تا به سیگنال فنی مورد نظر خود مقاومت ببخشند. برای مثال، اگر یک سیگنال فروش از طریق الگوهای فنی و شاخصه ها ارایه شود، یک تحلیلگر فنی ممکن است با مشاهده برخی داده های کلیدی بنیادین، تصمیم خود را مجددا تایید کند. در اغلب موارد، به کار گرفتن هر دو نوع تحلیل فني و بنیادین، بهترین شرایط تجاری و یا سرمایه گذاری را در اختیار شما قرار می دهد.

نتیجه گیری

تحلیل تکنیکال بر این باور است که ۸۰٪ رفتار بازار مبتنی بر حالات روانی افراد و ۲۰٪ آن بر پایه منطق می باشد. در حالیکه تحلیل فاندامنتال ۲۰٪  رفتار بازار را روان شناختی و ۸۰٪ دیگر را منطقی در نظر می گیرد. در هر صورت در خصوص منطقی یا روانشناختی بودن بازار می توان بحث کرد، اما، هیچ شکی در مورد قیمت فعلی یک سهم نمی توان داشت لذا کسی نمی تواند منکر قیمت فعلی آن شود. قیمتی که توسط بازار تعیین می شود نشان دهنده مجموع اطلاعات کلیه مشارکت کنندگان بازار می باشد که تمام عوامل را در نظر گرفته و بر روی قیمت مشخصی در مورد خرید یا فروش آن به توافق رسیده اند. این ها نیروهای عرضه و تقاضا هستند. تحلیل تکنیکال با ارزیابی رفتار قیمت تلاش می کند تا تعیین کند که کدامیک از این نیروها بر دیگری غلبه خواهد کرد و به طور خاص بر این سوالات متمرکز می شود که: قیمت چیست؟ در گذشته کجا بوده است؟ و در آینده کجا خواهد رفت؟

هر چند در این خصوص می توان از برخی اصول و قواعد کلی بهره جست اما این نکته را نبایستی فراموش کرد که تحلیل تکنیکال بیش از آنکه یک علم باشد، یک هنر است لذا مانند دیگر کارهای هنری در معرض تفسیر قرار دارد. با این وجود این روش به لحاظ نوع رویکرد، انعطاف پذیر بوده و هر یک از سرمایه گذاران باید طبق روش خاص خود از آن استفاده نمایند. توسعه و گسترش یک روش نیازمند صرف وقت، تلاش و حوصله بوده اما فواید آن می تواند در خور توجه باشد.

منبع: کتاب مرجع کامل تحلیل تکنیکال در بازارهای سرمایه نوشته دکتر علی محمدی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، استفاده از سرویس reCAPTCHA گوگل مورد نیاز است که موضوع گوگل است Privacy Policy and Terms of Use.

من با این شرایط موافق هستم .